ورود ممنوع
لطفا بزرگترها وارد نشوند...!
گفتگوی من و نازی زیر چتر
چون خیلی حسین پناهی رو دوست دارم...

نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه

می گم که خلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه

و قشنگتر اینه که

یادگرفته گوجه را

تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره

راسی راسی ؟ یه روزی

اگه گوجه هیچ کجا پیدانشه

اون وقت بشر چکار کنه ؟

من : هیچی نازی

دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم

وقتی آهنا همه تموم بشه

اون وقت بشر

لباسارو می کنه و با هلهله

از روی آتیش می پره

نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو

اگه با هم بخوریم

هلهله های من وتو

چطوری ثبت می شه

من : عشق من

آب ها لنز مورب دارند

آدمو واروونه ثبتش می کنند

عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه

نازی : رنگی یا سیاه سفید ؟

من : من سیاه و تو سفید

نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا

من : نمی دونم والله

چتر رو بدش به من

نازی : اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود

من : نه عزیز دل من ‚ آدم بود